شب تار
دیگه از خستگی هام خسته شدم
دیگه از بستگی هام بسته شدم
میزنم تیغ به بند بستگی
مگه آزاد بشم زخستگی
بسه تنهایی دیگه توی قفس
بسه این قفس بدون هم نفس
دیگه بسه تشنگی بدون آب
خوردن فریب و نیرنگ سراب
واسه هر كی دل من تنگ میشه
تا میفهمه دلش از سنگ میشه
دوستی از رو زمین پر شده
مردی ومردونگی پاك شده
هركی فكر خودشه تو این زمون
تو نخ آب یخ و گرمی نون
باید حرف دلم و گوش كنم
همه دنیا رو فراموش كنم
دستم وبلند كنم به آسمون
خودم ورها كنم از این و اون
دلم و جدا كنم از آدما
سینه ام و پر كنم از یاد خدا
دیگه بسه ، دیگه بسه انتظار ابر رحمت به سر دنیا ببار
شب تاره ، شب تاره ، شب تار
آسمون خورشید و بردار وبیار
لطفا نظرتون رو ارسال كنید ممنونم
نظر بدید
ادامه مطلب