"جورج برنارد شاو"، سیمای درخشان درام انگلستان و استاد كمدی نویس عصر و منتقد اجتماعی بود که در نوشته هایش به دشواری های اخلاقى زمان خود مى پرداخت و در تلاش بود تا با استفاده از طنز و كنایه، هدف خود را بیان كند. برنارد شاو یکی از برترین نقادان موسیقی و تئاتر نسل خود (۱۸۵۶ - ۱۹۵۰) به شمار می رود تا جاییکه از او به عنوان تواناترین نمایشنامه نویس بریتانیایی پس از "شکسپیر" یاد می کنند. در این ایمیل گوشه ای از نوشته هایش را خواهید خواند :
علم تنها زمانی خطرناک میشود که خیال کند به هدف خود رسیده است.
سکوت بهترین شکل بروز تمسخر است.
اولین وظیفه ما این است که فقیر نباشیم.
آزادی یعنی مسئولیت پذیری، برای همین اکثر آدمها از آن وحشت دارند.
تمام حقایق بزرگ در ابتدا توهین به مقدسات تلقی میشوند سپس به سخره گرفته می شوند و در نهایت به عنوان امری بدیهی پذیرفته می شوند.
حسب و نسب زن و شوهر از رفتاری که موقع پرخاش و جدال با هم میکنند، معلوم می شود.
عده بسیار کمی از مردم در طول سال بیش از دو یا سه بار فکر میکنند. اما من با یکی، دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کرده ام.
وقتی یک احمق کاری را انجام می دهد که از آن شرمسار است، مرتب تکرار می کند که دارد به وظیفه اش عمل می کند.
ازدواج از این جهت محبوبیت دارد که حداکثر وسوسه را با حداکثر شانس در می آمیزد.
در زندگی دو تراژدی وجود دارد. اولی اینکه به مراد قلبت نرسی و دومی اینکه به آن برسی.
حواست باشد چیزی را که دوست داری، به دست آوری. در غیر اینصورت مجبور می شوی چیزی را که به دست می آوری، دوست بداری.
ترور شدید ترین نوع سانسور است.
هیچ عشق خالصانه ای وجود ندارد مگر عشق به غذا.
در هنگام آتش کدام نقاشی را در موزه ملی نجات خواهم داد؟ البته آنی که به در نزدیک تر است.
موفقیت هرگز اشتباه نکردن نیست، بلکه هرگز یک اشتباه را دوباره انجام ندادن است.
بیس بال یک مزیت بزرگ نسبت به کریکت دارد و آن این است که زود تمام می شود.
اولین عشق فقط یک حماقت کوچک با کنجکاوی بسیار است.
بی ریا بودن خطرناک است مگر احمق هم باشید.
هیچ چیز بهتر و آسانتر از طرفداری از فقرا یک نویسنده را ثروتمند نمیسازد.
کنفرانس محل اجتماع افرادی است که به تنهایی نمیتوانند مشکلی را حل کنند، بنابراین گرد هم جمع میشوند تا به اتفاق به این نتیجه برسند که کاری نمیشود کرد.
وقتی پلنگی انسانی را میکشد به این میگویند وحشیگری اما وقتی انسانی پلنگی را میکشد به آن میگویند شکار.
عشق اشتباه فاحش فرد در تمیز دادن یک آدم معمولی از بقیهی آدمهای معمولی است.
وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش میگذارد اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.
یک مرد تا زمانی که صحبتهایش را انکار نکنید حرفی نمیزند!
اگر وقت کافی باشد هر چیزی برای هر کسی دیر یا زود اتفاق میافتد.
وقتی چیزی خندهدار است با دقت در آن حقیقتی پنهان را جست و جو کنید!
انسانهای خوشبین و بدبین هردو برای جامعه مفید هستند، خوشبین هواپیما را اختراع میکند و بدبین چتر نجات را!
تنها کسی که با من درست رفتار میکند خیاطم است که هر بار که مرا میبیند، اندازههای جدیدم را میگیرد؛ بقیه به همان اندازه قبلی چسبیدهاند و توقع دارند من خودم را با آنها جور کنم.
مرد خردمند سعی میکند خودش را با دنیا سازگار کند و مرد نابخرد اصرار دارد که دنیا را با خودش سازگار کند. بنابراین کلیه پیشرفتها بستگی به تلاشهای مرد نابخرد دارد.
مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت !
شما همه چیزها را آنگونه که هست میبینید و میپرسید که "چرا" و من چیزها را آنگونه که هیچوقت نبودهاند تصور میکنم و میپرسم "چرا که نه؟"
ما از تجربه کردن میآموزیم که انسان هیچگاه از تجربه کردن چیزی نمیآموزد.
اگر شما یک سیب داشته باشید و من هم یک سیب و سیبها را با هم عوض کنیم، همچنان هر دویمان یک سیب داریم؛
اما اگر شما یک ایده داشته باشید و من هم یک ایده و اگر ایده هایمان را عوض کنیم، آنگاه هر کدام از ما دو ایده دارد.
هرگاه قصد شوخی دارم، حقیقت را بیان میکنم و این بزرگترین شوخی جهان است.
روش جوک گفتن من این است که واقعیت را بگویم. واقعیت خندهدارترین لطیفه دنیا است.
حاضر جوابی های جورج برنارد شاو
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: "شما برای چی می نویسید استاد؟" برنارد شاو جواب داد: "برای یک لقمه نان"
نویسنده جوان برآشفت که: "متاسفم! برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!"
و برنارد شاو گفت: "عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!"
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت و گفت:
آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است!
برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید!
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب