۴ معمای حل نشده ی مغز
مغز انسان فقط ۱۴۰۰ گرم وزن دارد و با همین وزن کم خیلی از متخصصین مغز و اعصاب را به خود مشغول کرده است. با پیشرفت دستگاه های عکس برداری از مغز، بهتر می توان در مورد مغز انسان تحقیق کرد و چیزهایی یاد گرفت اما شیوه ی کاری مغز سؤالاتی اساسی در مورد انسان مطرح می کند که ممکن است نشان دهد ما همه چیز را در مورد آن چه در حال رخ دادن است، ندانیم.
اگرچه به این معنی نیست که نمی توانیم به آن بیاندیشیم. در هر صورت، بهتر است به غواصی در میان این معماهای حل نشده بپردازیم. آماده شوید تا با اولین معما روبرو شوید:
1) معمای هوشیاری: این قسمت ممکن است موجب توهم شود. اما آیا شما واقعا"ً ذهن دارید. دانشمندان نمی دانند مغز دقیقا" کجا تمام می شود و کجا ذهن شروع می شود. آیا هر دو یکی هستند؟ در مورد روح چطور؟ آیا این ها در مغز ما هستند؟ چه چیزی مسئول تفکرات منحصر به فرد ماست؟ چه چیزی مسئول احساس آن کسی که هستیم می شود؟ همه از فیلسوف ها گرفته تا فیزیک دانان به این سؤالات در مورد هشیاری فکر کرده اند و به هیچ چیز نرسیده اند. برای مدت زمان زیادی مطالعه بر روی هشیاری، خارج از حدود قابل مطالعه محسوب می شد. خوب حق هم داشتند شما چگونه می توانید چنین چیز غیرعینی را به روش علمی بررسی کنید؟ روش علمی برای اندازه گیری کمیت ها به کار می رود. یا حداقل چیزهایی را با آن بررسی می کردند که ملموس و عینی بود. چگونه چیزی که یک انسان احساس می کند می تواند تبدیل به چیزی شود که یک انسان دیگر بتواند آن را اندازه گیری کند؟ اما حالا، در ادامه ی حس طمع دانشمندان برای فهمیدن همه چیز در مورد جهان، دانشمندان تلاش می کنند تا بفهمند که چیزی مثل هشیاری انسان چگونه کار می کند. اگرچه سؤالات عمیق متافیزیکی در مورد طبیعت یک روح، یک ذهن و مغز این سؤال را که آیا کار بر روی این موضوع در محدوده ی کاری دانشمندان قرار می گیرد یا نه به کناری می راند، مغز یک جورهایی با تفکرات هشیارانه ی ما در ارتباط است. به کمک تصویربرداری مغزی، دانشمندان می توانند قسمت های مختلف مغز را به روشنی ببینند و می دانند که می توانند با جراحی یا مواد شیمیایی مغز و هشیاری ما را تغییر دهند. اما چیزی که دانشمندان نمی دانند این است که در چه مرحله ای از فرآیند، یک نرون شلیکی تبدیل به تفکر هشیار می شود. ممکن است چیزهایی که تشکیل دهنده ی هشیاری هستند، در تمام مغز پراکنده باشند. قسمت های مختلف در جمجمه که هر یک مسئول قسمتی از بدن یک انسان است. اما همان طور که قبلا" اشاره کردیم، چندین تن معمای حل نشده در مورد مغز وجود دارد که به چگونگی کار کردن این بخش ها با هم دیگر مربوط می شود. هم چنین دانشمندان در حال بررسی رابطه ی بین کارهای حین هشیاری و عدم هشیاری هستند. یک سری چیزها مثل نفس کشیدن و حفظ ضربان قلب هستند که ما لازم نیست به آنها فکر کنیم. ارتباط مغز با این اقدامات در زمان هشیاری چه تفاوتی با ارتباط آن با این ها، در زمان عدم هشیاری دارد؟ آیا اصلا" تفاوتی دارند؟ ما دوست داریم که فکر کنیم خودمان تصمیمات خودمان را می گیریم. اما تحقیقات اخیر نشان می دهد که ممکن است حتی ما این تصمیمات را خودمان هم نگیریم. این تحقیقات این گونه به این نتیجه رسید که با استفاده از اسکنرهای مغزی، توانستند واکنش مغز یک انسان را دقیقا" ۷ ثانیه قبل از آن که خود شخص بفهمد چه تصمیمی گرفته شده است، پیش بینی کنند. هشیاری ما ممکن است فقط یک خیال باطل باشد. ممکن است چیزی مثل آزادی یا اختیار در آخرین لحظات ممکن وارد معادله شود. چیزی که حالت برتری نسبت به آن چه که مغز تصمیم گرفته است، دارد. البته نباید ناگفته بماند که دانشمندانی که این تحقیق را انجام دادند، پذیرفته اند که این آزمایش در ساده ترین حالت آزمایشگاهی برای انجام کاری شبیه به فشردن یک دکمه صورت گرفته است و برای تصمیماتی مثل انتخاب یک شغل که انتخاب های خیلی مهم تری هستند، اصلا" صورت نگرفته است. آیا ما می توانیم این معماهای مغز را حل کنیم؟ چه کسی می داند. وسیله ی ما برای حل این معماها همان چیزی بوده است که در موردش تحقیق می کرده ایم. یکی از مشکلات دست یابی به اصل یک خاطره این است که به نظر می رسد گاهی به مغز هم نارو می زنند و آن را گول می زنند. به طور مثال ما اغلب خاطراتی ناصحیح را برای خود ایجاد می کنیم. ۲) داستان پلیسی و دیگر سؤالات دیگر در مورد حافظه: در فیلم درخشش های ابدی یک ذهن پاک که در سال ۲۰۰۴ به نمایش درآمد و در آن جیم کری و کیت و نیس لت یک پروسه را برای پاک کردن تمام خاطرات خویشاوندانشان از مغزشان تحمل کردند. فیلم روش های زیادی را استفاده کرد تا نشان دهد که چگونه خاطرات متلاشی و ناپدید می شوند و این تبدیل به رقابتی با زمان شد که در آن شخصیت کری تصمیم می گیرد که این پروسه تکمیل نشود. او تلاشی می کند که خاطراتش در مورد ونیس لت را به وسیله ی پنهان نگه داشتن آن ها در دیگر خاطرات نامربوط حفظ کند. ج) موفق باشی. اما حتی حالا نه تنها دانشمندان نمی دانند که خاطرات ما چگونه شکل می گیرند بلکه آن ها نمی دانند چگونه آن ها را به خاطر می آوریم و چگونه فراموش شان می کنیم. خاطرات ما انواع مختلفی دارند. ما انسان ها آشغال جمع کن هایی هستیم که اطلاعات مربوط به چگونگی پختن کلوچه ی محبوب مادربزرگ مان تا چگونگی حل معادلات ریاضی مهندسی پیشرفته را به طور صحیح دسته بندی می کنیم. اما چه چیزی مغز را وا می دارد تا این ها را ذخیره کند؟ چه جایی این اطلاعات را قرار می دهد و چرا اطلاعاتی را که ما به آن ها واقعا" احتیاج داریم واقعا" نمی توانیم دوباره به دست آوریم؟ دانشمندان توانسته اند بفهمند که برخی از انواع خاطره ها یا اطلاعات حافظه ای ما کجا ذخیره می شوند. هم چنین آن ها فهمیده اند که چگونه وقتی که این اطلاعات در حال ذخیره شدن هستند، نرون ها شلیک می کنند و سیناپس ها تقویت می شوند. اما آن ها نمی دانند که چه چیزی در نرون ها وجود دارند که خاطره ها و اطلاعات را ذخیره می کنند یا چگونه آن ارتباطات سیناپس وقتی که شما بخواهید یک خاطره را فراموش کنید، منحل می شوند. در سال ۲۰۰۸ نشانه ها و سرنخ هایی یافت شد که ممکن است سرانجام بتواند به ما کمک کند که بتوانیم یخ این پرونده را بشکنیم. در یک تحقیق دانشمندان توانستند بفهمند که نرون هایی که در هنگام به خاطر آوردن یک خاطره فعال شدند، شبیه همان هایی هستند که در هنگام وقوع همان اتفاق (که تبدیل به یک خاطره شده است) شلیک کرده اند. بنابراین وقتی که شما دارید در مورد به یادآوری خاطرات قدیمی صحبت می کنید، واقعا" دارید این کار را انجام می دهید چرا که مغز شما دقیقا" همان عملیات را دارد تکرار می کند. کاری که در اول هم انجام داده بود. اما اگر دفعه ی اولی هم وجود نداشت، آن وقت چه طور؟ یکی از مشکلات دست یابی به اصل یک خاطره این است که به نظر می رسد گاهی به مغز هم نارو می زنند و آن را گول می زنند. به طور مثال ما اغلب خاطراتی ناصحیح را برای خود ایجاد می کنیم. در ۷ جولای سال ۲۰۰۵، لندن یک سری بمب گذاری را تجربه کرد. یک تحقیق که متعاقب این اتفاقات روی داد نشان می داد که از هر ۱۰ نفر ۴ نفر دارای خاطرات غلطی از این وقایع بودند چرا که ادعا می کردند که یک فیلم تلویزیونی را (که اصلا" وجود خارجی هم نداشت) در مورد آن وقایع دیده اند. اگر ما داریم یک سری چیزهای نامعتبر و غلط را در مغز خود ذخیره می کنیم، آیا حافظه ی ما هیچ گونه مفهومی را برای آن در نظر می گیرد؟ طبق آن چه که متفکران باستانی مثل ارسطو گفته اند ما به خاطره ها و حافظه مان برای پیش بینی و پیش گویی آینده نیاز داریم. سؤال در مورد آن چیزی که ما تجربه کرده ایم و چگونگی تجربه کردن آن، ما را به سمت معمای حل نشده ی دیگری در مورد مغز هدایت می کند. ۳) رازهای خوابیدن و رویاها: هیچ کس نمی داند رؤیاهای شیرین از چه چیزی ساخته شده اند، چرا ما چنین رؤیاهایی داریم و یا حتی ما چرا می خوابیم تا عمرمان از دست رود. آیا این را قبول دارید؟ ما هر شب چند ساعت را با چشمان بسته طی می کنیم و دانشمندان هم نمی دانند که چرا؟ اما آن ها الان می دانند که اگر یک انسان دچار کم خوابی شود، به شدت خطرناک است. هم چنین می دانند که ممکن است که در خواب برخی از چیزهای مفید تکاملی به دست آید. احتمالا" شده که بر روی مسئله ای ریاضی فکر کرده اید و نتوانسته اید آن را حل کنید و پس از خوابیدن و بیدار شدن توانسته اید آن را حل کنید، فرآیند حل شدن مسئله در خواب صورت گرفته است. مسلما" در دوران انسان های اولیه، خواب یک گیجی سودمند بوده است. تصور کنید که انسان اولیه ناگهان نیمه شب می خواسته که به قدم زدن بپردازد و در همان حین با یک ببر دندان خنجری روبرو می شده که آن هم در پی شکاری در نیمه شب بوده است. پس همان بهتر که انسان در نیمه شب در غارش خوابیده باشد. در طرف دیگر، در این عصر سرعت و ثانیه های حیاتی، این خواب ها چندان ویژگی قابل توجهی نیست چرا که حدود یک سوم عمر ما صرف آن می شود. ● چرا نوزادان این قدر به خواب احتیاج دارند؟ چند تئوری برای این که چرا ما به این مقدار از خواب نیاز داریم وجود دارد. یک عقیده آن است که خواب حالت احیاگری را برای بدن دارد و به آن فرصت می دهد تا استراحت کند. اما اگر هدف از به خواب رفتن، استراحت باشد، پس چرا مغز ما هم چنان به شدت به کار کردن ادامه می دهد؟ این احتمال وجود دارد که وقتی ما خوابیم، مغز ما در حال تمرین و اجرای روش های حل مشکلات آن هم قبل از انجام کامل آن ها در دنیای واقعی باشد. چندین تحقیق وجود دارد که بدون خواب که دانش ما را در مغز پایدار می کند، امکان یادگیری وجود ندارد. برخی از این تحقیقات ممکن است اشارات صحیحی به دانش آموزان داشته باشد. یکی از محققان ادعا می کند که ممکن است که برای دانش آموزان خوب باشد که دروس خود را مرور کنند تا خسته شوند و پس از آن بخوابند به جای آن که تمام شب را بیدار باشند و درس بخوانند. برخی از مدارس ساعت آغاز اولین کلاس خود را تغییر داده اند تا دانش آموزان راهنمایی و دبیرستان بتوانند زمان بیش تری را برای یک چرت کوتاه داشته باشند. احتمالا" شده که بر روی مسئله ای ریاضی فکر کرده اید و نتوانسته اید آن را حل کنید و پس از خوابیدن و بیدار شدن توانسته اید آن را حل کنید، فرآیند حل شدن مسئله در خواب صورت گرفته است. پس باید بگوییم که این دانش آموزان به جای این که از در و دیوارها بالا بروند و همه جا را به هم بریزند، می خوابند و اجازه می دهند که کمی اموال عمومی عمر مفید بیش تری داشته باشند. پس از آن چه می شود؟ وقتی که در سال ۱۹۱۵، حالت REM Sleep (حالتی که در آن انسان در حال خواب دیدن است و چشمان انسان حرکت سریعی دارند) کشف شد. از آن به عنوان «اقلیمی جدید در مغز» یاد شد. اگر چه دانشمندان تلاش کرده اند که به این اقلیم ناشناخته مغز حملاتی داشته باشند، هم چنان معماها در مورد توپوگرافی (مکان یابی) آن وجود دارد. همانند خواب، رؤیاها هم ممکن است نمایش دهنده ی نوعی از اوقات ورزشی مغز باشند، با رؤیا به یک انسان اجازه داده می شود تا از چیزهای روحی تمام استفاده اش را بکند و افکار و خاطرات را یکپارچه کند. یا شاید هم زندگی چیزی بیش از یک رؤیا نباشد. وقتی که خوابید در حال تجربه کردن چندین تن محرک های مجازی هستید که به نوعی مغزتان در حال پردازش آن هاست. در حالت بیداری، ممکن است محرک های اضافه تری برای احساسات مختلف وجود داشته باشند، اما ممکن است مغز همان چیزها را در مورد آن ها هم انجام دهد. اگر مغز به همان اندازه که در زمان بیداری فعال است، در زمان خواب هم فعال باشد، پس کل زندگی ما یک رؤیای بیداری است. ۴) معماهایی دیگر : چرا مغز از کار کردن دست بر می دارد؟ وقتی که در یک رمان یا پرده ی سینما می بینیم که یک قاتل روی دور است، فوریت ویژه ای برای کارآگاه ماجرای ما وجود دارد تا او را قبل از آن که عمل خلاف دیگری مرتکب شود، بگیرد. رقابتی بین کارآگاه و زمان. راز چگونگی از بین رفتن سلول های مغزی توسط بیماری های عصبی متفاوت از این نیست. به طوری که میلیون ها نفر و خانواده های آن ها می توانند قسم بخورند که اختلال یا آسیب مغز می تواند ترسناک، ناامید کننده و نهایتا" کشنده باشد. هیچ گلوله ی جادویی ساخته نشده است تا بتواند عمل کردهای مغز را به حالت اول برگرداند یا پس از آن که سلول های مغزی از دست رفتند، آن ها را دوباره رشد دهد. یک چیزی که این اختلالات را به خصوص ترسناک می کند این است که در مورد این که چگونه چنین اختلالاتی رخ می دهد یا چگونه باید با آن ها برخورد کرد، که اطلاعات زیادی نداریم. به طور مثال قضیه ی بیماران آلزایمری را در نظر بگیرید. این اختلال در پشت دو نشانه ی مهم قرار دارد: "پلاک های نشاسته ای و بافت های در هم تنیده ی نئوروفیبریلی." اما این نشانه ها چه معنی ای می دهند؟ آیا وجود آن ها، آغازگر فرآیند آلزایمر است یا آن ها نتیجه ی خود آلزایمر هستند؟ و اگر این دو در این بیماری دخیل هستند ما چه کاری برای جدا نگه داشتن آن ها و عدم تأثیر آن ها بر مغز می توانیم انجام دهیم؟ تا همین الان که دارید این مقاله را می خوانید هیچ گلوله ی جادویی ساخته نشده است تا بتواند عمل کردهای مغز را به حالت اول برگرداند یا پس از آن که سلول های مغزی از دست رفتند، آن ها را دوباره رشد دهند. در سال ۱۹۹۰، رئیس جمهور آمریکا جرج بوش پدر اعلام کرد دهه ی آخر قرن بیستم، دهه ی مغز است. اعلامیه ی بوش در مورد دهه ی مغز پیشرفت هایی را که در فهمیدن چگونگی کارکرد مغز صورت گرفته بود را تأیید کرد چرا که نشان می داد ما برای چیزی که در حال رخ دادن در مغز است به تلاش ها و پیگیری های بیش تری نیاز داریم. بوش یک سری از بیماری های عصبی را ذکر کرد و اظهار امیدواری کرد که بتوانیم در مورد آن ها چیزهای بیش تری بفهمیم مثل آلزایمر، سکته های مغزی، توهم (اوتیسم)، جنون، پارکنیسون، Hunting ton و بیماری تحلیل عضلانی. همان طور که احتمالا" شما حدس زده اید، یک دهه برای حل همه ی مسائلی که مربوط به مغز ما می شود، کم است برای فهمیدن این که چگونه مغز از کارکردن دست می کشد، دانشمندان نیاز دارند که بر روی چگونگی کارکرد واقعی مغز بیش تر کار کنند. وقتی که دانشمندان وظیفه ی کلی قسمت های مختلف مغز را بدانند، فقط می ماند که بفهمند که سیستم های مغز چگونه با هم کار می کنند. به خصوص در مورد کارکردهایی که یک شخص در طول روز به آن ها نیاز دارد
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب